فصل جدید: رقص عشق در آتلیه روزگارخوش
بالاخره آبیاریهای زمان و توالی اتفاقات، گلهای عشق در آتلیه روزگارخوش به گلباران تبدیل شده بود. ترانههای عشق بین ارزو و امید همگان را فرا گرفته بود. این داستان عشق در آتلیه، به یک روز خاص رسیده بود. آن روز، همه چیز به یک تغییر بزرگ راه یافت.
ارزو با یک لبخند پر از شادی و احساسات، آماده برای کار به آتلیه روزگارخوش میآمد. این بار تصاویری از عشق و احساسات بودند که در لبخندهای زن و مرد در مراسم عروسی، ثبت میشدند. ارزو با انگیزهای نو از هنر و عشق، داستانهای جدیدی را در قالب آلبومهای ژورنالی آغاز میکرد. هر تصویر که از دست او میآمد، عکسی از دلهای شاد و عاشق بود.
اما این دفعه تغییر جذابی در هوا بود. ارزو و امید، در میان عکسها و آلبومها، بر سر قطرههای نور میرقصیدند. در هر تصویر، لبخندها به یادگاری از عشق میپیوستند و هر نگاه، با لطافتی به دل آدم مینشست. تمام اتفاقات، تداخل عشق و علاقه ایجاد کرده بود. آنها همچنان در مسیری پیش رفتند که همه میدانستند، این مسیر پر از احساسات و شیرینیهای جدید خواهد بود.
در یک روز آفتابی، وقتی ارزو داشت در حال عکسبرداری از یک زن و مرد جوان برای آلبومهای عروس داماد بود، امید با یک قدم نرم وارد آتلیه شد. این بار چیزی متفاوت اتفاق افتاد. امید یک سوال پیشنهادی داشت: "آیا میخوای این عکس تو هم باشی؟"
ارزو با ذهنی پر از تعجب، نگاهی به امید انداخت. لبخندی تازه بر لبان او ظاهر شد. امید با دستانی که هنوز از دوربین برخورده نداشته بود، ارزو را نزدیکتر آورد. آنها در این آغوش عکسها و عشق غرق شدند. تصویر جدیدی از ارزو و امید در آلبوم عکسهای زندگیشان افزوده شد.
آنها با هم به عنوان یک تیم شروع به کار کردند، علاقهای که همگان در آتلیه احساس میکردند، به عکسها و آلبومها نقل مکان میکرد. زمان به گذراندن خود ادامه داد، اما عشقشان بیپایان بود. هر عکس، یادآوریای از لحظات شیرین عشقشان بود. همه چیز در اطرافشان تغییر میکرد، اما آنها همچنان در این آتلیه عشق و علاقهشان را گسترش میدادند.
روزی که آنها به آلتار عشق وفاداری کردند، زمانی بود که ارزو با یک آلبوم جدید به امید رسید. در آلبومی که تمام داستان عشقشان از ابتدا تا این لحظه را روایت میکرد. امید با تمام مهارت عکاسیاش، لحظههای شیرین و بیپایان عشق را در این آلبوم ثبت کرده بود.
ارزو با دستان لرزان، آلبوم را باز کرد و نگاهی به تصاویری که حال و هوای این آتلیه پر از عشق را به تصویر کشیده بود، انداخت. این تصاویر، شاهد عشق، امید و همگان در اطرافشان بودند. این داستان عشق، در زیر هر عکس مخفی بود، آنها با لبخندهایشان، خلق شده بودند.
همه این عکسها و آلبومها تنها مدرکی از عشق نبودند، بلکه شاهدی بر این بودند که در آتلیه روزگارخوش، عشق بزرگی در حال رشد بود. این آتلیه نه تنها یک مکان برای ثبت لحظات خاص عروسها و دامادها بود، بلکه محلی بود که داستانهای عشق در زیر نورهای نرمش، در واحد 3 پلاک 4، پیچیده میشدند.